جدول جو
جدول جو

معنی گلگون کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گلگون کردن
(سَ / سِ گَ دی دَ)
سرخ کردن:
شوم جامۀ رزم بیرون کنم
به می روی پژمرده گلگون کنم.
فردوسی.
زردرویی میکشم زآن طبعنازک بی گناه
ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم.
حافظ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلچین کردن
تصویر گلچین کردن
کنایه از برگزیدن، انتخاب کردن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ مُ رَ / رِ دَ دَ)
سرخ رنگ کردن:
سیب را هر طرفی داده طبیعت رنگی
هم بدانگونه که گلگونه کند روی نگار.
سعدی.
گاهی ز صنع ماشطه بر روی خوب روز
گلگونۀ شفق کند و سرمۀ دجی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ زَدَ)
متغیر ساختن. تغییر دادن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تغییر رنگ دادن. و رجوع به دگرگون شود: انتساف، دگرگون کردن رنگ روی. (از منتهی الارب).
- دل دگرگون کردن، دل بد کردن. اعتقاد بگردانیدن: سوکای و قرابوقا بواسطۀ آنکه دل دگرگون کردند به یاسا رسیدند. (جامع التواریخ رشیدی). او را پسری بود... درعهد غازان خان دل دگرگون کرده به یاسا رسید. (جامع التواریخ رشیدی).
، وارونه نشان دادن. منقلب کردن:
سخن هر چه گویم دگرگون کنم
تن و جان پرسنده پرخون کنم.
فردوسی.
، با وضع و آرایشی دیگر کردن. به کیفیتی غیر از موجود و معمول کردن:
همه رزم فردا دگرگون کنیم
سپه پیش پیلان به بیرون کنیم.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ تَ)
نیکوها را گزیدن. برگزیدن نیکوترها. گزیدن خوب. انتخاب. اجتباء
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ شُ دَ)
وارونه کردن. معکوس کردن. زیر و رو کردن:
دریده درفش و نگون کرده کوس
رخ نامداران شده آبنوس.
فردوسی.
گسسته لگام و نگون کرده زین
بیامد بر پهلوان زمین.
فردوسی.
، به خاک افکندن. از پای درافکندن. تباه کردن. سرنگون کردن:
فرمان او علامت شاهان کند نگون
تدبیر او ولایت شیران کندشکار.
فرخی.
سالار خانیان را با خیل و با حشم
کردی همه نگون و نگون بخت و خاکسار.
منوچهری.
، خراب کردن. به خاک افکندن. با خاک یکسان کردن. پست کردن:
گوئی که نگون کرده ست ایوان فلک وش را
حکم فلک گردان یا حکم فلک گردان ؟
خاقانی.
، خم کردن. فرودآوردن. کج کردن:
نگون کرده ایشان سر از بهرخور
توآری به عزت خورش پیش سر.
سعدی.
- نگون کردن سر تخت، پست کردن. از مقام و رفعت فرودآوردن:
وز آن جایگه شد سوی طیسفون
سر تخت بدخواه کرده نگون.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلچین کردن
تصویر گلچین کردن
انتخاب کردن برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملون کردن
تصویر ملون کردن
رنگین کردن، رنگارنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگون کردن
تصویر نگون کردن
واژگون کردن سرازیر کردن، خم کردن خمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگرگون کردن
تصویر دگرگون کردن
تحریف
فرهنگ واژه فارسی سره